سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقاب

صفحه خانگی پارسی یار درباره

محمود مشرف آزاد تهرانی

و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست…

چه روز سرد مه آلودی!
چه انتظاری!
آیا تو باز خواهی گشت؟

تو را صدا کردند
تو را که خواب و رها بودی،
و گیسوان تو با رود های جاری بود.
تو را به شط کهن خواندند
تو را به نام صدا کردند
از عمق آب …
(و باغ کوچک گورستان را
در باد
به سوی شهر گشودند)
تمام بودن رازی شد،
و گیسوان تو ناگهان بر تمامی ویرانه های باد نشست